چشمی که جز پلک چیزی ندارد. یا کاسه بودن (یا: شدن) چشم. از میان رفتن انساج و قسمتهای مختلف کره چشم. این عارضه معمولا بعلت عفونت کامل انساج کره چشم حاصل میشود
چشمی که جز پلک چیزی ندارد. یا کاسه بودن (یا: شدن) چشم. از میان رفتن انساج و قسمتهای مختلف کره چشم. این عارضه معمولا بعلت عفونت کامل انساج کره چشم حاصل میشود
نام کوهی به ماوراءالنهر. کوهی به نخشب. (یادداشت بخط مؤلف) : وزانکه گفتم کوه خشک مرا ملک است به خشک چوبی مالک کشید بردارم هر آنچه کوه خشک سنگ داشت بر سر من زدند و هیچ فذلک نمیشود کارم دریغ کوه خشک باز می نیارم گفت که سنگسار کند مالک و سزاوارم. سوزنی (دیوان چ 1 صص 63-64). ازخشک تا هزار میخ گزی آن من نیست ملک و دهقانی. سوزنی
نام کوهی به ماوراءالنهر. کوهی به نخشب. (یادداشت بخط مؤلف) : وزانکه گفتم کوه خشک مرا ملک است به خشک چوبی مالک کشید بردارم هر آنچه کوه خشک سنگ داشت بر سر من زدند و هیچ فذلک نمیشود کارم دریغ کوه خشک باز می نیارم گفت که سنگسار کند مالک و سزاوارم. سوزنی (دیوان چ 1 صص 63-64). ازخشک تا هزار میخ گزی آن من نیست ملک و دهقانی. سوزنی
کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از برهان). کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از آنندراج). مردم سودایی و دیوانه مزاج. (ناظم الاطباء) ، تریاکی. (از برهان) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). تریاکی و معتاد به تریاک. (ناظم الاطباء) ، کله شق. یک دنده. (فرهنگ فارسی معین) ، تخم مرغی را نیز گویند که آن را سرازیر گذاشته خشک کرده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از برهان). کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از آنندراج). مردم سودایی و دیوانه مزاج. (ناظم الاطباء) ، تریاکی. (از برهان) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). تریاکی و معتاد به تریاک. (ناظم الاطباء) ، کله شق. یک دنده. (فرهنگ فارسی معین) ، تخم مرغی را نیز گویند که آن را سرازیر گذاشته خشک کرده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
چشمخانه. غار چشم. لحج حدقه. (بحرالجواهر). استخوان جای تخم چشم: کاسۀ چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد. مولوی (از آنندراج). میی در کاسۀ چشم است ساقی را بنام ایزد که مستی میکند با عقل و می بخشد خماری خوش. حافظ. رجوع به کوزۀ چشم شود
چشمخانه. غار چشم. لحج حدقه. (بحرالجواهر). استخوان جای تخم چشم: کاسۀ چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد. مولوی (از آنندراج). میی در کاسۀ چشم است ساقی را بنام ایزد که مستی میکند با عقل و می بخشد خماری خوش. حافظ. رجوع به کوزۀ چشم شود
دیوانه مزاجی، کله شقی، یکدندگی دیوانه مزاج، کله شق یک دنده: (خود رای و کله خشک و بدتر از آن کینه یی و نجوش بود)، تریاکی، تخم مرغی که آنرا سرازیر گذاشته خشک کرده باشند
دیوانه مزاجی، کله شقی، یکدندگی دیوانه مزاج، کله شق یک دنده: (خود رای و کله خشک و بدتر از آن کینه یی و نجوش بود)، تریاکی، تخم مرغی که آنرا سرازیر گذاشته خشک کرده باشند